کد مطلب:94876 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:126

حکمت 142












[صفحه 766]

عده ای از امیرمومنان خواستند تا آنان را پند و اندرز دهد. اینست پاسخ آنان جزو كسانی مباشید كه بی كردار نیك، بپاداش آخرت امیدوارند. كسانی كه به خیالی محال و خام، زمان توبه و انابت را هر لحظه به عقب می اندازند. در دنیا همچون پارسایان، سخن می گویند و مانند خواستاران خدا رفتار مینمایند. هر چه از ثروت دنیا به آنان بخشیده شود، عطش طمعشان فرو ننشیند و اگر بهره فراوانشان نرسد، به كم قناعت نكنند. در شكر و سپاس از آنچه دارند ناتوانند و پیوسته در پی آنند كه بیش از پیش جویند. مردم را نهی می كنند، اما خودشان از زشتی دست بر نمیدارند. فرمان میدهند اما خود به آنچه دستور میدهند عمل نمی كنند چنین كسی، نیكوكاران را دوست میدارد، اما به كردار آنان رفتار نمی كند. گناهكاران را دشمن میپندارد، اما خود یكی از آنهاست. بدلیل كثرت گناه، مرگ را زشت میدارد، اما در آنچه موجب زشتی مرگ است اصرار و پافشاری می نماید هنگامی كه بیمار شود پشیمان گردد، اما به هنگام تندرستی، از طاعت و عبادت، آسوده و غافل است. در رفاه و آسودگی، خودپسندی نماید و به هنگام رنج و گرفتاری، مایوس و نومید گردد. اگر به بلائی مبتلا شود، دست به دعا و زاری بلند كن

د و چون رفع بلا گردید، با غرور و سركشی از خدا دوری می گزیند بر چیزی كه یقین دارد نفسش بر وی غالب نیست ایمان دارد، اما به مرگ و عذاب اعتقاد ندارد. بر گناه دیگری- كه كمتر از زشتی و كفران خودش می باشد- بیمناك است و برای خود پاداشی را كه بیش از كردار نیكش است، انتظار دارد. اگر توانگر گردد، به فتنه گراید و اگر فقیر و تهیدست شود، دچار یاس و خواری گردد. در طاعت و بندگی سستی كند و در طلب حاجت، اصرار و كوشش ورزد. اگر اسیر هوس شود، نافرمانی پیش گیرد و توبه و انابت را از یاد ببرد. اگر گرفتاراندوهی شود، از فرامین دین دوری گزیند. به مردم پند می آموزد، اما خود عبرت نمی گیرد. در اندرز می كوشد، اما در پندپذیری سستی و رخوت میورزد. به گفتار خویش می نازد و در كردار نیك، كمتر می كوشد. بخاطر هر چیز ناپایداری تلاش می كند و نسبت به آنچه جاودان است سهل انگاری مینماید. غنیمت در نظرش غرامت است و غرامت زیان آلود، در نظرش غنیمت و سود فراوان دارد. از مرگ میترسد اما پیش از اینكه فرصت از دست برود، در كار نیك شتاب نمی كند. گناهان كوچك دیگر آن را بزرگ میشمارد، اما بزرگتر از آن را بر خود، خرد و ناچیز میپندارد. طاعت خویش را بزرگ میداند و مانن

د آن را بر دیگری كوچك و بی مقدار به حساب می آورد. چنین كسی به مردم سختگیر، و به خود سهل انگار است. یاوه گوئی با توانگران را بیشتر از یاد خدا كردن با تنگدستان، دوست دارد بسود خویش و به زیان دیگران فرمان میدهد، و بسود دیگری، به زیان خود حكم نمی كند. دیگری را هدایت میكند ولی خود را گمراه میسازد. دیگران هم از او پیروی می كنند و او در معصیت و گناه گرفتار میشود. از دیگری حق را تمام و كمال میستاند، اما حق او را نمیدهد. از مردم میترسد، اما از پروردگارش نمیترسد


صفحه 766.